برداشت (کج فهمی) نا حق و ناجور ما از غرب

برداشت (کج فهمی) نا حق و ناجور ما از غرب

این مقاله در حقیقت یک نظر شخصی است.

شاید نخستین پرسشی که به ذهن خواننده می رسه این باشه که  مگه ما نمی دونیم؟  این همه تاریخ از دبستان تا دانشگاه به ما آموزش داده میشه.

از نظر من واقعیت اینه که حجم دانش ما از غرب به شکل ناراحت کننده ای سطحی و ناچیز هستش.

صد البته تحولات تاریخی ای که در این بخش از اروپا یعنی شمال- غرب و جنوب اروپای امروزی در فاصله قرن های 14 تا 18 اتفاق می افتند ، نه تنها چهره اروپا رو تغییر می دهند بلکه زمینه ساز ظهور تمدنی می شوند که بقیه جهان را هم تکان می دهد . در مورد پرسش اول ... یعنی حجم اندک دانش ما پیرامون غرب..

بگذارید از اینجا شروع کنم که مشکل فقط در کم دانشی یا حتی بی دانشی باورنکردنی ما پیرامون غرب نیست مشکل اساسی تر و بنیادی تر آن است که دانش ما پیرامون غرب به شکل باور نکردنی ای تحریف شده شاید اگه بگم جعل شده یا غیر واقعی هستش یا این که در یک کلام ساخته و پرداخته ذهنیت هایی که برگرفته از آرا و عقاید سیاسی و ایدئولوژیکمان هستش.بدون کمترین ارتباطی با واقعیت ها اغراق نکرده ام.

این که چرا این گونه شده داستان مفصلی دارد که در برگیرنده یک تاریخ پر تلاطم دویست ساله از اول قرن 19 تا امروز است که دوست دارم در مقاله های بعدی درباره ش بنویسم .

در بخش عمده ای در این دو قرن غرب قدرت مسلط در کشور ما بوده و به فکر منافع خودش بوده ( همان امپریالیزم ) تا دغدغه آنچه به خیر و صلاح ما بوده باشد و در عین حال در کشور ما نیز با قدرت و اقتدار عمل می کرده است. شاید یک دلیل نفرت از غرب درمیان ما ایرانیان این احساس تحقیر شدن از سوی غربی های مقتدر در کشورمان بود دلیل دیگر نفرت از غرب می تواندمشاهده پیشرفت و ترقی غرب در مقابل عقب ماندگی ما بوده باشد. به هر حال آنچه که مسلم هست در بخش های آخر این دویست سال بغض و کینه زیادی به غرب در میان بسیاری از ایرانیا وجود داشته است.البته ما همواره مداخلات ، توطعه ها و مناسبات ظالمانه اقتصادی غربی ها را مقصر در بیزاری مان از آنها اعلام کرده ایم اما نگاهی به کیفرخواست بلند بالای مان علیه غرب حکایت از آن دارد که در بسیاری از موارد توطئه ها ، مداخلات و کارکرد هایی را که به غربی نسبت داده ایم و نیز اعمال مناسبات یک سویه و ظالمانه  ی غربی ها نسبت به خودمان ، بیش از آنکه در عالم واقعیت اتفاق افتاده باشد معلول تصویر و تصورات کینه توزانه مان علیه غربی ها بوده است . در بسیاری از موارد ما عملکرد غربی ها را چه داخل کشور خودمان و چه در کشور های دیگر به گونه ای برای خودمان می سازیم و درست تر گفته باشیم تحریف می کنیم که پارادایم و اهریمنی که از غرب برای خودمان ساخته ایم مطابقت پیدا می کند به عبارت دیگر مهم نیست که واقعیت چیست و چه بوده است ، ما آن را به گونه ای برای خودمان تزیین کرده و به تحریف در آوردیم که با چهارچوب های ذهنی منفی ای که از غرب داریم هم خوانی پیدا کند.

اروپای ماقبل رنسانس یعنی اروپای قبل ار قرن 14 را با هر معیار و ملاکی که درنظر بگیریم از شرق بسیار عقبمانده تر بود چه از نظر علمی ، نظامی ، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی ،تجارت ، شهر سازی و شهر نشینی و چه هر زمینه دیگری.

هدف من در این مقاله  به پرداختن مباحث کلامی ، معرفتی ، متامعرفتی، آنتولوژیکال یا هستی شناسانه فلسفی و نظری این تغییرات است و نه پرداختن به الهیات ، اخلاق ، شریعت یا انسان شناسی و تحت هیچ شرایطی نمی گم که کدام نوشته درست است و کدام نوشته نادرست.

در ایران بعد از انقلاب کسر قابل توجهی از آثار تالیف شده اند که به زعم خودشان در مقام بررسی و تحلیل و تبیین این پرسش برآمده اند که در کنار آثار تالیف شده  در خصوص غرب و غرب شناسی حجم قابل توجهی سخنرانی ، سمینار ، فصلنامه، مقاله های علمی و پژوهش در خصوص غرب و غرب شناسی بر مقام تبیین پرسش بالا بر آمده اند . شاه بیت تمامی شان کم و بیش یکسان هستش

سعی کرده اند از یک سو ضعف ها ،مفاسد ،تباهی ها ،مظالم ،گمراهی ها ،انحرافات و کاستی های غرب را برملا سازند و از سوی دیگر هم نشان دهند که چگونه غرب و تمدن فاسد آن در آستانه افول و سقوط قرار دارد . بنابر این کوچکترین علم و آگاهی واقعی پیرامون غرب به مخاطب نمی دهند .

ما نباید غرب رو بذاریم روی سرمون و حلوا حلوا کنیم صرف نظر از آنکه غرب چه هست و چه نیست و چه باید باشد و چه نباشد .

چگونه غرب توسعه نیافته ای که جهان بینی آن را کلیسا رقم می زد، نظام فئودالیته با قدمتی هزار ساله ساختار آن را تشکیل می داد و غایت اقتصاد به نقل و انتقال محصولات کشاورزی با گاری از یک نقطه به نقطه دیگرش محدود میشد ، اروپایی که وقتی جهانگردانش در قرن 13 و 14 شرق را می دیدند آنچنان مات و مبهوت و شگفت زده می شدند که آن را به عنوان رویا و سرزمین هزار و یک شب نام میکردند اروپایی که فرمانروایان آن تا قرن 15 نام خود را هم نمی توانستند بنویسند چگونه تبدیل شد به اروپایی بالنده در صنعت و اقتصاد و علم و تفکر شد.

از نظر من نویسندگان 40 سال گذشته نتوانسته اند به این پرسش های بالا پاسخی بدهند

این نوشته در تاریخ 1398/1/25 توسط milad منتظر شده است

دیدگاه های مقاله

دیدگاه ها

ارسال دیدگاه
تاکنون دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است
افزودن مقاله
برداشت (کج فهمی) نا حق و ناجور ما از غرب

میلاد فلاحی

۴ ماه پیش